آیتالله هاشمیرفسنجانی سال ۱۳۱۳ به دنیا آمد و در سال ۱۳۹۵ به دیار باقی شتافت. به راستی او که بود و در این ۸۲ سال زندگی چه کرد؟ تسنیم در گزارشی ۳۲ برش از زندگی پرحاشیه او را مرور میکند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام یکشنبه( 19 دی) در پی بروز عارضه قلبی و در سن 82 سالگی دار فانی را وداع گفت.
در کارنامه آیت الله هاشمی رفسنجانی در بیش از 8 دهه حیاتش، فراز و نشیبها و حواشی زیادی دیده میشود.
تسنیم در گزارشی مستند، 32 برهه از زندگی او از سال 1313 تا 1395 که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «نمونه کم نظیری از نسل اول مبارزان ضد ستم شاهی» است را روایت میکند.
یکم - سال 1313: آغاز زندگی از یاقوت سرخ
سال 1313 در بخش «نوق» روستای کویری و البته پر آب و قنات بهرمان(به معنای یاقوت سرخ) کرمان در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد. پدرش میرزا علی هاشمی رفسنجانی و مادرش بانو ماه بی بی صفریان نام داشتند. او 4 برادر به نامهای قاسم، محمود، احمد و محمد داشت.
دوم - سال 1327: تحصیل در قم، لباس روحانیت و آشنایی با امام
پس از یادگیری سواد در مکتب خانه «نوق» به پیشنهاد پسرعمویش در سال 27 عازم قم برای تحصیل علوم دینی شد. از «جامع المقدمات» تا «کفایه» و دروس عالی را نزد اساتید عالی آن دوره گذراند تا به درجه اجتهاد رسید. از همان ابتدای طلبگی لباس روحانیت پوشید. 2 سال پس از ورود به حوزه نزد آیت الله بروجردی رفت و پس از قبولی در امتحان در محضر زعیم وقت حوزه علمیه قم قرار گرفت. آیات بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی، محقق داماد، گلپایگانی، امام موسی صدر، محمدی گیلانی، شب زندهدار، منتظری، مشکینی از جمله اساتید وی بودند. در همین ایام نیز با استادش امام آشنا شد.
هاشمی جوان در روزهای ابتدایی تحصیل در حوزه
سوم - سال 1329: ورود به عالم سیاست با اعتراض به جنازه رضاشاه
پس از مرگ رضا شاه در سال 1323 و دفن او در ژوهانسبورگ، 6 سال بعد یعنی در اردیبهشت 1329 رژیم پهلوی تدارک انتقال جنازه او به ایران و طواف در حرم حضرت معصومه را داشت که با اعتراض شدید فدائیان اسلام روبرو شد. هاشمی جوان اولین حضور جدیاش در مبارزه سیاسی را در این سال اینگونه روایت میکند: «روحانیت از این حرکت(اعتراض فدائیان) حمایت کرد. ما هم شرکت و حمایت کردیم.»(1)
چهارم - سال 1336: آشنایی با آیت الله خامنهای و آغاز همدلی پنجاه و نه ساله
به تعبیر آیت الله خامنهای آغاز همدلی و همکاری ایشان و آقای هاشمی رفسنجانی به پنجاه و نه سال تمام میرسد. ایشان در این باره میگویند«ما از سال 36 با آقای هاشمی دوست بودیم. کربلا با هم رفتیم. اتفاقا آشنایی ما با آقای هاشمی با کربلا بود. من سفری مشرف شده بودم کربلا به عتبات که رسیدیم آقای جعفر شبیری آنجا بود؛ گفتم شما در کربلا! گفت که با چند تن از طلبههای قم آمدهایم اینجا. گفتم خانهتان کجاست، گفتند در یک مسافرخانه است. رفتم آنجا 3 نفر بودند. یکی از آنها آقای هاشمی بود. مرحوم ربانی املشی و آقا شیخ محمد هاشمیان هم بودند.»
فیلم/ روایت امام خامنهای از اولین آشنایی با آیتالله هاشمی رفسنجانی
مرحوم هاشمی این آشنایی را اینگونه به یاد میآود که سال 1336 آیت الله سید علی خامنهای را در درس خارج آیت الله محقق داماد دیده است «در جمع شاگردان قیافه خیلی جوان من و قیافه جوان ایشان که تازه از مشهد به قم آمده بودند، برای هر دوی ما جالب بود. بعد از درس چند جملهای با هم صحبت کردیم و کمی آشنا شدیم.»(2)
پنجم - سال 1337: اولین دستگیری، پادرمیانی آیت الله بنی صدر و ازدواج
در ایام ماه محرم 1337 به روستایش «نوق» آمد و سخنرانیای درباره سقوط سلطنت عراق به دلیل وابستگی به خارج کرد و به رژیم پهلوی هشدار داد که نباید چنین اشتباهی را بکنند. پس از این سخنرانی او را دستگیر و در شهربانی زندانی کردند. پس از چند روز با پا درمیانی آیت الله سید نصرالله بنی صدر پدر ابوالحسن بنی صدر که از علمای معروف همدان بود آزاد شد.
پاییز همین سال با عفت مرعشی ازدواج کرد.
عکس یادگاری مرحوم هاشمی رفسنجانی و عفت مرعشی
ششم - سال 1338: انتشار مکتب تشیع
نشریه مکتب تشیع را به همراه محمد جواد باهنر، مهدویکنی و صالحی کرمانی در اردیبهشت 1338 منتشر کرد و اولین شماره آن در 10 هزار نسخه انتشار یافت. آیت الله هاشمی درباره انتشار مکتب تشییع میگوید «چون شاگرد و مرید امام بودیم دلمان میخواست این کار که کاری نو و خوب بود مربوط به امام باشد. شاید حالت عاطفی داشت. کار آقای شریعتمداری و رفقای ایشان منطقا کار با ارزشی بود. به سطح مکتب اسلام قانع نبودیم»(3). نشریه مکتب تشیع به زودی به یکی از نشریات مهم فکری در زمان خود تبدیل شد.
هفتم - سال 1340: درگذشت آیت الله بروجردی و تشدید فعالیتهای سیاسی
پس از رحلت آیت الله بروجرودی در سال 1340 رژیم پهلوی تلاش کرد که مرجعیت عام از ایشان به افراد دیگر منتقل شود اما به گفته هاشمی رفسنجانی، طلبههای جوان مخلص به امام گرایش داشتند و میکوشیدند شرایط را تغییر دهند. هاشمی رفسنجانی خود یکی از این طلاب جوان بود که در این دوره فعالیت سیاسی خود را افزایش داد. سخنرانیهای متعدد و مقالات وی در مکتب تشیع بیانگر این موضوع است.
هشتم - سال 1341: شبکه پرنفوذ در مخالفت با انجمنهای ایالتی و ولایتی
16 مهرماه 1341 جراید خبر جنجالی را منتشر کردند؛ مصوبه جنجال برانگیز دولت با عنوان انجمنهای ایالتی و ولایتی که به گفته هاشمی رفسنجانی «حذف قید قرآن و قید اسلام از سوگند، دلیل طبیعی و روشنی بود برای مخالفت و بیشک باید با چنین اقدامی مخالفت میشد...»(4)
امام خمینی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله شریعتمداری و تعداد دیگری از روحانیون مطرح در منزل شیخ مرتضی حائری جلسهای برگزار کردند و در این جلسه قرار شد که به شاه تلگراف بزنند، اعتراض کنند و به علمای شهرستانها نامه دهند و آنها را از این مصوبه خطرناک آگاه کنند.
هاشمی رفسنجانی و همکارانش به دلیل انتشار مکتب تشیع، شبکهای قدرتمند برای نشر این اعتراض را در دست داشتند و از این فرصت به خوبی استفاده کردند.
نهم - سال 1342: نوروز خونین، سربازی اجباری و ترجمه کتاب فلسطین
در نوروز 1342 عوامل رژیم پهلوی به طلاب حمله کردند و حادثه فیضیه رخ داد. در این دوره است که حرکت امام در مقابله با رژیم پهلوی شدت بیشتری به خود میگیرد. مرحوم هاشمی رفسنجانی در بتن این حادثه قرار دارد «ما گزارشی از مشاهدات جلسه فیضیه را خدمت ایشان(امام) دادیم و ایشان همان جلسه به خط خودشان بیانیه نوشتند که خیلی غرا بود... متن کوتاهی بود که گفتند این را پخش کنید. ما هم خیلی زود فتوکپی و بین مردم پخش کردیم.»(5)
پس از بالاگرفتن اعتراضات علما، طلاب و مردم به حادثه فیضیه، یکی از واکنشهای رژیم شاه، دستگیری تعدادی از طلاب و اعزام آنها به سربازی بود. گرچه هاشمی معافیت تحصیلی داشت اما او را بازداشت کرده و به خدمت اجباری فرستادند. او فرصت سربازی را غنیمت شمرد و برای سربازان سخنرانیهای افشاگرانهای علیه رژیم انجام داد.
سخنرانی امام خمینی در عصر عاشورا موجب بازداشت ایشان شد و پس از این اتفاق بود که قیام خونین 15 خرداد رقم زد. هاشمی که میخواست در کنار سایر مبارزین علیه این اتفاق فعالیت آزادانهای داشته باشد پس از دریافت مرخصی، از پادگان فرار کرد.
او در مهر ماه 42 در روستایش «نوق» ترجمه کتاب «القضیه الفلسطینیه» نوشته اکرم زعتیر سفیر اردن در ایران را با عنوان «سرگذشت فلسطین» به پایان برد.
دهم - سال 1343: تشکیلات سری 11 نفره، ادعای پشتیبانی تسلیحاتی از ترور منصور و استقامت زیربدترین شکنجهها
در زمستان 42 که امام در حصر به سر میبرد و مبازرات دچار رکود شده، شماری از یاران امام با همراه هاشمی رفسنجانی تشکیلاتی سری را پایهگذاری کرند.
گرچه در جریان نهضت، امام خمینی هرگز مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی را تائید نکرد با این حال در اولین روز از بهمن 43 حسنعلی منصور -که حکم تبعید امام خمینی را داده بود- توسط شاخه نظامی موتلفه اسلامی از پای در آمد. بعدها گفته شد که هاشمی رفسنجانی سلاح ترور منصور را تهیه کرده بود.
بادامچیان قائم مقام حزب موتلفه در این باره میگوید «بعد از قضایای 15 خرداد به این نتیجه رسیدیم که به جهاد مسلح نیاز داریم و توانستیم هفت سلاح کمری با هفت فشنگ تهیه کنیم. یکی از این اسلحهها که حسنعلی منصور نخست وزیر رژیم شاه و تصویب کننده لایحه حقارت بار «کاپیتولاسیون» را به درک واصل کرد، توسط آقای هاشمی رفسنجانی داده شد. تا زمانی که آقای هاشمی زنده بود قرارمان نبود که فاش کنیم.»(6)
البته تامین این اسلحه توسط آیتالله هاشمی، توسط خود وی تایید نشده است. اخیراً مرکز اسناد انقلاب اسلامی فیلمی منتشر کرده که در آن هاشمی این ادعای بادامچیان را رد میکند.
هاشمی رفسنجانی در زمستان 43 بازداشت شد و زیر شدیدترین نوع شکنجهها قرار گرفت. «گاهی من را به دیوار می چسباندند و چاقو را می گذاشتند زیر گلویم و میگفتند سرت را میبریم. زیر گلویم زخم شده بود. یک بار برای اهانت مرا لخت کردند... شلاق گوشتها(پاهایم) را برده و به استخوانم رسیده بود.»(7) سفارش آیت الله حکیم هم برای آزادی او فایده نداشت. سرانجام تیر 44 از زندان آزاد شد.
حسین شریعتمداری از زندانیان قبل از انقلاب درباره استقامت هاشمی در زیر شکنجه میگوید:«... ازغندی، شکنجهگر معروف، دستگاه فرنچ را دور گردن آقای هاشمی قرار داد و آن را پیچاند. من از زیر چشم شاهد صحنه بودم. ازغندی به حدی فرنچ را پیچاند که آقای هاشمی درحال خفه شدن بود. همزمان با این شکنجه، ازغندی فحاشی هم میکرد. بعد گفت: تو چرا برای خمینی تبلیغ میکنی. ازغندی در حالی که باز هم فرنچ را محکم میکرد به هاشمی گفت: دیگر از این کارها نکن و بعد از لحظاتی فرنچ را باز کرد. به محض اینکه فرنچ باز شد، آقای هاشمی گفت: باز هم از این کارها میکنم. این رفتار هاشمی برای من خیلی روحیهبخش بود.»(8)
هاشمی رفسنجانی در کمیته مشترک ضد خرابکاری
یازدهم - سال 1346: جشن سلطنتی و دردسر دوباره
جشنهای سلطنتی پرخرج در مهرماه 1346 از جمله مسائل مهم کشور بود و در همین ایام امام در تبعید است. نهضت نیاز به انگیزهای تازه دارد. هاشمی رفسنجانی با هماهنگی سایر مبارزین اعلامیهای با عنوان «عزایی به نام جشن» نوشت. پس از نگارش این نامه 20 آبان او مجدادا دستگیر و روانه زندان قزل قلعه شد و یک ماه بعد به زندان قصر انتقال یافت و نهایتا 17 بهمن 46 از زندان آزاد شد.
دوازدهم - سال 1350: پشتیبانی مسلحانه از مجاهدین خلق
شهریور 50، ساواک ضربه سختی به سازمان مجاهدین خلق زد و شمار زیادی از سران این سازمان بازداشت شدند. شماری از اطرافیان امام از ایشان میخواهند که از این سازمان حمایت کنند اما امام با شناختی که از این تفکر و جریان دارد، حاضر به حمایت نمیشوند.
هاشمی رفسنجانی در این مقطع در نامهای به امام خمینی مینویسد«سرکار بدون تردید بپذیرید که نهضت مقاومت مسلحانه و اقدامات پارتیزانی ایران کاملا حقیقی، ریشهدار و اصیل و متکی به جوانان پاک و فداکار و بی آلایش است و برخلاف ادعای دستگاه تاکنون سند محکمی به دست نیامده که این نهضت ریشه مارکسیستی و کمونیستی داشته باشد. حتی جمعی از آنها که اعدام شدهاند ساعتی پیش از اجرای حکم، جلسه قرآن و دعا داشتهاند.»(9)
اصرار برخی یاران امام و حتی نامهنگاری در این زمینه اثری در تصمیم ایشان که انحرافات فکری این جریان را میشناسد، ندارد. در همین زمینه صادق طباطبایی در خاطرات خود مینویسد: «آقا(امام) میگفت من با مطالعه تصمیم گرفتم نسبت به این آقایان(مجاهدین خلق) چیزی نگویم.»(10)
هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای درباره حمایت از مجاهدین خلق و دستگیری در این دوره بیان میکند «در سال 1350 در رابطه با مجاهدین خلق دستگیر شدم و هفت ماه زندان برایم بریدند…»(11)
وی 13 مهر و حدود دو ماه مانده به جشنهای 2500 ساله به دلیل نگارش نامه به امام بازداشت و این بار نیز روانه زندانی شد.
سیزدهم - سال 1354: سفر به دور دنیا
هاشمی سید ابوالفضل تولیت، ثروتمند قمی را پیشتر میشناخت و به او پیشنهاد کرد تا ثروتش را در راستای نهضت خرج کند. بر این اساس با موافقت تولیت که روابط نزدیکی هم با سران نهضت آزادی داشت، هئیت مدیره اموال او با عضویت هاشمی، بازرگان، سحابی، سید جوادی و باهنر تشکیل شد. هاشمی درباره تولیت میگوید« او هم مرتب اموال و مستغلاتش را میفروخت و پولش را در حسابی در لندن به دور از دسترس شاه قرار میداد. با توجه به اینکه ما هیئت مدیره تولیت بودیم، میتوانستیم برای مبارزه به خارج و داخل ایران خیلی کمک کنیم.»(12)
هاشمی بهار سال 54 سفرهای دورهای خود را به کشورهای منطقه، اروپا، و آمریکا آغاز کرد. بر اساس مستندات موجود، هاشمی با ثروتی که از اموال تولیت حاصل شد امکان اثر بخشی بر گروههای مبارز خارج از کشور را در این برهه زمانی فراهم دید.
سفر به ژاپن، پاکستان، سوریه، بلژیک در این مقطع اتفاق افتاد.
هاشمی پس از بازگشت از سفرهای خارجی مجددh دستگیر و شبانه به کمیته مشترک ضد خرابکاری منتقل شد. این بار زندان هاشمی و یاران امام طولانی شد.
چهاردهم - سال 1356: همچنان در زندان
اول آبان 56 حاج آقا مصطفی خمینی پسر ارشد امام به طرز مشکوکی درگذشت. مراسم درگذشت فرزند امام در شهرهای ایران برگزار شد. رژیم در مقالهای به امام در روزنامه اطلاعات توهین کرد. اعترضات بالا گرفت. حوزه ها تعطیل شد و مردم دست به تظاهرات زدند. در تظاهرات 19 دی هفت تن به شهادت رسیدند. هاشمی و یاران امام همچنان در زندان بودند و اخبار را از آنجا پیگری میکردند. سراسر ایران یکی پس از دیگری مراسم چهلم برای فرزند امام گرفتند. دامنه اعتراضات به رژیم در سراسر ایران گسترش یافت.
پانزدهم - سال 1357: آزادی از زندان، همراهی با قیام مردم و عضویت در شورای انقلاب
حضور گسترده مردم در مراسم عید فطر سال 57 در 13 شهریور به نمایش قدرتی تبدیل شد و رژیم را شوکه کرد. پس از کشتار مردم در 17 شهریور نهضت جان دوباره گرفت. 10 روز مانده به پایان محکومیت، هاشمی از زندان آزاد شد.
آذرماه 57 به دستور امام، شهید بهشتی شورای انقلاب را متشکل از روحانیون و برای اداره آینده کشور تشکیل داد. اعضای شورای انقلاب عبارت بودند از آیات سید علی خامنهای، هاشمی رفسنجانی، طالقانی، موسوی اردبیلی و شهیدان بهشتی، مطهری و باهنر و ...
از مهمترین فعالیتهای این شورا، پیشنهاد مهندس بازرگان بعنوان نخست وزیر دولت موقت، تصویب اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سامان بخشیدن به دادگاههای انقلاب، برگزاری همه پرسی درباره نظام جمهوری اسلامی، بررسی پیشنویس قانون اساسی و تصویب آیین نامه مجلس خبرگان و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و مجلس بود.
قرائت حکم نخست وزیر دولت موقت
شانزدهم - سال 1358: عضویت در حزب جمهوری، «ترور» پس از سخنرانی ضد آمریکایی، ریاست مجلس اول
حالا انقلاب پیروز شده و یاران امام حزب جمهوری اسلامی را برای پیشبرد آن تشکیل دادند؛ آیت الله خامنهای، شهیدان بهشتی و باهنر، اکبر هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی. حزب جمهوری اسلامی به سرعت در کلیه کشور جذب نیرو کرد و به فراگیرترین حزب پس از انقلاب تبدیل شد.
هاشمی درباره ضرورت تشکیل حزب میگوید«اگر نهضت مشروطه به جای اینکه روی دوش چند آیت الله زاده باشد به دوش یک حزب اسلامی بود و رهروان و مرامنامه آن حزب، پاسدار آن انقلاب بودند و اجازه ظهور خیانتکاران را نمیدادند، مشروطه منحرف نمیشد».
آمریکاییها که در آن مقطع سخت از وقوع انقلاب اسلامی ناراحتند هر بار به بهانههای مختلف از جمله اعدام سران رژیم پهلوی به جمهوری اسلامی میتازند. امام 29 اردیبهشت به شدت آمریکاییها را محکوم کرد. ایشان در تهدید ایالات متحده به قطع ارتباط با ایران در صورت اعدام مفسدین فرمودند« ما روابط با آمریکا را میخواهیم چه بکنیم؟ روابط با آمریکا روابط یک مظلوم با ظالم است. روابط یک غارت شده با غارتگر است.»(13)
هاشمی هم در این مقطع به آمریکاییها تاخت و گفت «از این نق نقها نترسید و بدانید جهانی که اسلامی میسازد، روزی که به دروازهاش برسیم دیگر همه حرفها و ادعاها و تحریکات خاتمه پیدا خواهند کرد.»(14)
پس از این سخنرانی و درست 24 روز پس از ترور شهید مطهری به دست فرقانیها، هاشمی در منزلش از سوی همین گروه ترور و سپس مجروح شد«بعد از نماز مغرب نشسته بودم و کارها را انجام میدادم. زنگ خانه را زدند. کسی پشت اف اف گفت نامهای از آقای ناطق نوری آوردهایم. پاسداران یک یا دو نفر بودند که آموزش دیده نبودند. بعد از شهادت شهید مطهری برای ما پاسدار گذاشته بودند. وقتی وارد شد روبروی من نشست... در حالی که نامه را به من میداد دیدم با دست دیگر اسلحه را زیر پیراهنش کشید. نامه و اسلحه را دیدم. دستم را دراز کردم و مچش را گرفتم.... 3 نفر بودند. یکی بیرون سوار موتور بود و یکی در حیاط ایستاده بود. وقتی دید به داخل آمد و از همان جا تیری شلیک کرد که من افتادم ... خانم پس از درگیری وارد خانه شد و خودش را با چادر روی من انداخت. برای آنها که میخواستند تیر خلاص بزنند مشکل بود. تیر اول کمی ریه مرا پاره کرد. تیر دوم را از زیر دست خانم من زده بودند. مقداری از بینی و صورتم را زخم کرد و به کمد اصابت کرد. خیال کردند به مغز من شلیک کردهاند. هر دو فرار کردند و اسلحه در درست من ماند.»(15)
عفت مرعشی همسر هاشمی رفسنجانی که در نجات وی نقش ویژهای داشته در این باره میگوید « خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دستهایم را دور سر او گرفتم. این "پدر سوخته" هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تیر پشت سر هم خالی کرد. احتمال داد آقای هاشمی کشته شده است... دویدم داخل کوچه و داد زدم همسایهها یک ماشین. همسایهها یک ماشین. مردی وارد خانه میشود. من اول وحشت داشتم. نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود. گفتم شما منافق نیستید؟ گفت نه خانم. من همسایه شما هستم.»(16)
هاشمی پس از ترور، به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و پس از مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد.
24 اسفند اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار و هاشمی رفسنجانی نفر چهاردهم لیست تهران شد. مدتی بعد هم برمسند ریاست مجلس تکیه زد.
هفدهم - سال 1360: نقش آفرینی در عزل بنیصدر، نماینده امام در شورای عالی دفاع
31 خرداد 1360، مجلس به ریاست هاشمی تصمیمی مهم گرفت. پس از مدتها غائله آفرینی بنیصدر، کفایت سیاسی او در دستور کار مجلس قرار گرفت و نمایندگان با اکثریت آرا به عدم کفایت او رای دادند.
هاشمی همان روز در نامهای به امام، مصوبه مجلس را به اطلاع ایشان رساند و امام در پاسخ به این نامه نوشتند:«پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.»
امام 21 مهر 60 در حکمی هاشمی رفسنجانی را به عنوان نماینده خود در شورای عالی دفاع منصوب کرد.
هجدهم - سال 1361: افشای سند ارتباط شریعتمداری با آمریکاییها
19 فروردین صادق قطبزاده به جرم طراحی کودتا علیه امام به همراه شماری از اطرافیان آیت الله کاظم شریعتمداری دستگیر شد. در اعتراف او مشخص شد که کاظم شریعتمداری در جریان این کودتا قرار داشته و به کودتاچیان کمک مالی کرده است.
هاشمی رفسنجانی پس از این اتفاق در 4 اردیبهشت به مردم گفت که اخباری از دنیای غرب دارد که سقوط شریعتمداری برای آنها از سقوط بنیصدر تلختر است. او از دانشجویان پیرو خط امام خواست تا با انتشار اسنادی را که به احترام روحانیت منتشر نکردهاند، منتشر کنند تا مردم در جریان قرار بگیرند که آیت الله شریعتمداری با آمریکاییها در ارتباط بوده و برای مقابله با جمهوری اسلامی در جریانات سال 58 تبریز از آنها پول خواسته است.(17)
نوزدهم - سال 1364: تشکیل مجمع عقلا و برخورد امام/ نقش ویژه در قائم مقام شدن منتظری
در اواخر 63 و در سال 64 به بعد با محوریت حسن روحانی جانشین هاشمی در فرماندهی جنگ و رئیس وقت کمیسیون دفاع در مجلس، مجمعی با نام عقلا شکل گرفت. هدف این مجمع پایان دادن به جنگ بود. هاشمی رفسنجانی درباره این مجمع میگوید«آدمهای خوبی بودند و جزو خوبان کشور بودند.آنها با همین بحثها میگفتند این جنگ دیگر به نفع کشور نیست و میبایست جنگ را به صورت آبرومندانه ختم کنیم.»(18)«... آنها دائما میگفتند ما دیگر هر چه جنگ طول بکشد، پیروز نمیشویم. جنگ اگر طول بکشد، فرسایشی میشود و عراق از سراسر دنیا کمک میشود و ما کمک هم نمیشویم و به یک جایی میرسد که این طرف دیگر دستش خالی خالی میشود. پیشبینی میکردند. آنها اعداد و ارقام بودجه را میدانستند. کمی سلاح ما را میدانستند، مشکل تامین مهمات را میدانستند و خیلی چیزهای دیگر که بود. ما مسائل عجیبی داشتیم.»(19)
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه در خرداد 1365 در نامهای به امام خمینی، گزارش از اقدامات این مجمع با محوریت حسن روحانی را داد. امام پیرو این نامه از هاشمی رفسنجانی درباه این مجمع توضیح خواست«مسئله بعدی امام بود که لحظهای اجازه نمیداد درباره ختم جنگ بحث کنیم. در مجلس هم عدهای بودند به نام ( مجمع عقلا) و آقای روحانی که امام آنها را سر جایشان نشاند.»(20)
اتفاق مهم دیگر در این سال، بحث قائم مقامی آیت الله منتظری است که بر اساس مستندات تاریخی با تلاش ویژه هاشمی صورت گرفت.
حجتالاسلام ریشهری وزیر اطلاعات وقت در این زمینه به نقل قولی از مرحوم آیتالله محمدی گیلانی اشاره کرده است؛ یک روز قبل از مطرح شدن قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (25 تیر 1364) من ضمن تماس با دفتر امام کتباً از ایشان درخواست ملاقات کردم... امام اجازه دادند. خدمتشان رسیدم. گفتم: «فردا قرار است موضوع قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود. خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی [که در آن موقع رئیس مجلس خبرگان بوده است] بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم، خدمتشان درس خواندهام، ایشان را عابد و زاهد میدانم، ولی این خصوصیات کافی نیست. او از عهده این کار برنمیآید...» امام گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه. عرض کردم:«بفرمایید که فردا ایشان بهعنوان قائممقام رهبری مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست. شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم». عرض کردم: «بله. اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم. به هیچکس نگویید. میترسم مرا هم شمسآبادی کنند [که گروه مهدی هاشمی او را کشتند] یا مثل شیخ قنبر در چاه بیندازند». این را که گفتم، امام خندید و سه بار فرمود: «خاطرت جمع باشد»...
...رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم. پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: «من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائممقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن.» گفتم:«چرا؟ ما در اجلاسیه قبل به آقایان گفتهایم که ایشان را بهعنوان قائممقام مطرح کنیم.» فرمودند:«نه. یکی از دوستان آمده و چنین گفته... .» گفتم: «ما اعلام کردهایم. نمیشود.» ... فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائممقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد».(21)
هاشمی رفسنجانی به همراه حسن روحانی در سفر به هندوستان
بیستم - سال 1365: ماجرای مک فارلین
11 آبان 1365 «مجله الشراع» بیروت خبری را افشا کرد. خبر مربوط به «معامله تسلیحاتی ایران با آمریکا» از 29 مرداد 1364 تا 13 اسفند 1365 بود. تا آن وقت مذاکرهکنندگان ایرانی که از نزدیکان هاشمی بودند، تلاش کردند که این خبر بیش از یک سال محرمانه بماند.
پس از افشای این ماجرا توسط روزنامه لبنانی، حضرت امام خمینی(ره) به هاشمی رفسنجانی دستور دادند که موضوع را برای مردم بازگو کند.
دو روز پس از انتشار این خبر در نشریه لبنانی، هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در میان راهپیمایانی که در سالروز تسخیر لانه جاسوسی تجمع کرده بودند به بازگویی ماجرای درخواست آمریکاییها برای آزادی گروگانهای خود، واسطهگری دلالهای اسلحه و ورود هواپیما حامل سلاح و قطعات پیچیده به ایران، پرداخت که واکنشهای بسیاری تا سالها در پی داشت.
بیست و یکم - سال 1366: نامه به امام برای انحلال حزب جمهوری
تشکیل حزب جمهوری در واقع واکنشی به گروهای معارض و لیبرال بود. حزب جمهوری در این سالیان در هدایت و پیشبرد نیروهای اصیل و مکتبی، توانایی زیادی از خود نشان داده بود. از سوی دیگر کثرت اشتغالات رهبران حزب، آنها را از مسائل و نیازهای اساسی حزب و رسیدگی درست و کامل به امور باز میداشت. به این ترتیب حزب از درون دچار خلا تشکیلانی و بن بست تولید فکر مناسب با فعالیتهای آن شده بود. بزرگان حزب تصمیم گرفتند با نگارش نامهای به امام، موافقت ایشان را با توقف فعالیتهای حزب بگیرند.
آیتالله خامنهای و هاشمی رفسنجانی از رهبران و مؤسسان حزب در نامهای به امام ضمن اشاره به انگیزه تأسیس آن در آغاز انقلاب و خدماتی که حزب به انقلاب اسلامی کرده بود، یادآور شدند در شرایط موجود، ضرورتی برای وجود حزب نیست و جامعه به وحدت و انسجام نیازمند است و ممکن است تحزب بهانهای برای ایجاد اختلاف شوند از این رو پیشنهاد کردند حزب جمهوری اسلامی فعالیتهای خود را متوقف کند.
امام نیز در پاسخ به نامه فوق، با این پیشنهاد موافقت کرد و نوشت:« ...موافقت میشود، لازم است، تذکر دهم که حضرات آقایان مؤسین محترم حزب مورد علاقه اینجانب میباشند، امیدوارم همگی در این موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پیشبرد مقاصد عالیه اسلام و جمهوری اسلامی کوشا باشید...».به دنبال این درخواست در تاریخ 66/3/11 و با کسب موافقت امام خمینی، حزب جمهوری اسلامی همه فعالیتهای خود را متوقف کرد.
بیست و دوم - سال 1367:جانشینی فرماندهی کل قوا و پایان جنگ
چند ماه بعد از آنکه هاشمی در خرداد 1367 از سوی امام خمینی به جانشینی فرماندهی کل قوا منصوب شد، ایران قطعنامه 598 شورای امنیت را پذیرفت. قطعنامه 27 تیر 1367 از سوی ایران پذیرفته شد و امام دو روز بعد پیامی منتشر کرد و گفت که جام زهر را نوشیده و به پذیرش قطعنامه اقدام کرده است.
هاشمی رفسنجانی در یادداشت 18 مرداد67 خود، به داشتن نقش اصلی در ماجرای قبول قطعنامه اشاره میکند و مینویسد «در اخبار صبح آمد که دیشب خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل سازمان ملل اعلام کرد که از روز 20آگوست(29 مرداد)، آتش بس بین ایران و عراق برقرار میشود. از اینکه من نقش اساسی در ختم جنگ داشتم، احساس رضایت میکنم.»
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه درباره نقش هاشمی در پایان جنگ میگوید«آقای هاشمی رفسنجانی معتقد بود که با یک عملیات بزرگ جنگ را تمام کنیم. امام هم معتقد بود تا سقوط صدام باید بجنگینم.»(22)
بیست و سوم - سال 1368: فشار خبرگان برای بیان سخن امام در تائید آیت الله خامنهای، اصرار بر ادغام سپاه و ارتش، از مجلس به پاستور
امام خمینی(ره) 13 خرداد 1368 درگذشتند و فردای آن روز مجلس خبرگان رهبری در انتخابی تاریخی آیت الله خامنهای را براساس صلاحیتهای شخصی و تأیید امام خمینی به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب کردند. هاشمی در این جلسه، از امام در تائید آیت الله خامنهای نقل قولی را طرح کرد که به گفته آیات شبستری و قریشی از اعضای وقت خبرگان با توصیه آنان این کار انجام شده است.
آیت الله مجتهدی شبستری از اعضای حاضر جلسه را اینگونه روایت میکند«بعدازظهر جلسه تشکیل شد.ابتدا راجع به شورایی شدن رهبری صحبت شد زیرا آن موقع در قانون اساسی، رهبر یا شورای رهبری قید شده بود. در آن جلسه چنین مطرح شد که اگر شورای رهبری رأی بیاورد، کشور به واسطه شورا اداره شود. من بر اساس این صحبتها فهمیدم که کار به درازا میانجامد. لذا یادداشتی نوشته و به هیئت رئیسه فرستادم و نوشتم این بحث را کوتاه کنید و مطالبی را که امام در مورد آیتالله خامنهای فرموده بودند، مطرح شود.» «...پس از روشن شدن تکلیف بحث شورا افراد را مطرح کردند. عدهای آیتالله گلپایگانی را پیشنهاد کردند و من دوباره از جا برخاستم و با صدای بلند به آقای هاشمی اعتراض کردم و گفتم من یادداشتی را به شما دادهام و الان وقت قرائت آن رسیده، پس آن را بخوانید. آقای رفسنجانی نوشته مرا خواندند و گفتند آقای شبستری میخواهد من که حضور داشتم و جز شهود بودم توصیههای امام را در مورد آیتالله خامنهای نقل کنم.»
آیت الله قریشی نیز در این باره میگوید«... آقای هاشمی حرف را از دهان آقای طاهری خرمآبادی گرفت و گفت: «بله من و آقای خامنهای و آقای موسوی اردبیلی و آقای میرحسین موسوی یک روز در محضر امام بودیم و حاج احمد آقا هم حضور داشت. سخن از رهبری میرفت و ما نگرانی خود را در محضر امام مطرح میکردیم. امام فرمود اگر من از دنیا رفتم، صلاح است آقای خامنهای رهبر جامعه باشد.» (قریب به این مضمون) بعد آقای هاشمی اضافه کرد روزی من تنها در محضر امام بودم. بازهم از رهبری آینده سؤال کردم، امام فرمود آقای خامنهای از همه اصلح است.»(23)
هاشمی از مدتها قبل معتقد به ادغام سپاه و ارتش است اما با پایان جنگ دوباره این بحث را مطرح میکند. رهبر انقلاب اما نظر دیگری دارند و معتقدند که امام خمینی باور داشت ارتش و سپاه دو بازوی انقلاب هستند و باید بمانند« راجع به همین مسئله سپاه و ارتش صحبت بود که ایشان دو بازوی مبارکشان را بلند کردند و گفتند هر دو، دو بازوی جمهوری اسلامی هستند و باید باشند».(24)
ششم مرداد 68 هاشمی در پنجمین انتخابات ریاست جمهوری در مقابل دکتر شیبانی، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شد و از مجموع 15.5 میلیون شرکتکننده با کسب 94.38 درصد آرا رئیس جمهور شد. شعار دولت او سازندگی و دستور کار آن توسعه اقتصادی کشور بود. اما منتقدان معتقدند پایهگذاری سیاستهای اقتصاد لیبرالیستی و فرهنگ اشرافی و تجملگرایی از دولت هاشمی آغاز شد.(25)
حضور هاشمی رفسنجانی در کنار مقام معظم رهبری در یکی از مجالس مدرسه شهید مطهری
در این تصویر شهید محمد باقر حکیم و آیت الله محمد یزدی دیده میشوند
بیست و چهارم - سال 1372: انتخاب مجدد؛ کاهش مقبولیت
خرداد 72 انتخابات ششمین دوره ریاست جمهوری برگزار میشود. برای این انتخابات 4 نفر شامل اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالله جاسبی، رجبعلی طاهری و احمد توکلی کاندیدا هستند. به گفته ناظران جدیترین رقیب هاشمی، احمد توکلی است اما رئیسجمهور مستقر به انتخابات مجدد خود با رایی بالا مطمئن است.
علی لاریجانی که در آن زمان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این باره میگوید« با آقای هاشمی صبحت کردم که امروز آقای توکلی پیش من آمده و مصمم شده در انتخابات شرکت کند. به ایشان گفتم ورود احمد توکلی رای شما را کم خواهد کرد. آقای هاشمی پرسیدند مثلا چقدر رای میآورد. گفتم دو تا سه میلیون رای دارد. خندیدند و گفتند دویست، سیصد هزار رای بیشتر ندارد. ...»(26)
21 خرداد 72 ششمین انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. حدود 17 میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. هاشمی حدود 11 میلیون رای آورد که این میزان به نسبت دور قبل 5 میلیون کاهش یافته بود. احمد توکلی در این انتخابات 4 میلیون رای شگفتیساز را به خود اختصاص داد.
بیست و پنجم - سال 1374: پدر معنوی کارگزاران
اسفند 74 قرار است انتخابات پنجمین دوره مجلس برگزار شود و اعضای دولت هاشمی که حدود دو سال تا پایان دوره شان نمانده، دغدغه حضور در سپهر سیاسی کشور را دارند.
پس از آنکه مذاکرات برای گذاشتن شماری از اعضای دولت در لیست جامعه روحانیت به نتیجه نمیرسد، دوم بهمن ماه 10 وزیر و 6 نفر از معاونین و نزدیکان رئیسجمهور همچون محمد هاشمی(برادر)، فائزه هاشمی (دختر)، علی هاشمی(برادرزاده) و ... در بیانیهای با عنوان خدمتگزاران سازندگی اعلام موجودیت میکنند که با واکنشهای شماری از نمایندگان رو برو میشود. آنها معتقدند دولت قصد دخالت در انتخابات را دارد.
هاشمی رفسنجانی که بعدها خود را پدر معنوی کارگزاران معرفی کرد(27)، در این باره میگوید« همه عوامل خارج از اراده من کارگزاران را به صحنه آورد. برادر، پسر، دختر من جزو اینها شدند و ظاهرش این بود که به من وابسته هستند ولی خارج از اراده من عضو شدند. خودشان خواستند و منعشان نکردم. ... البته به اعضای این حزب خوشبین هستم و مخالفتی با اشخاص ندارم و با اصل تحزب هم موافقم. ...»(28)
انتخابات مجلس پنجم برگزار شد و تعداد زیادی از اعضای مورد حمایت لیست کارگزاران وارد مجلس پنجم شدند.
برخی اعضای هیئت موسس حزب کارگزاران
بیست و ششم - سال 1377: حمایت از شهردار متهم
15 فروردین 77 غلامحسین کرباسچی شهردار تهران که از نزدیکان فکری هاشمی رفسنجانی به شمار میآمد به همراه تعدادی از مدیران این نهاد دستگیر شدند. خبرها از اختلاسهای سنگین در شهرداری تهران حکایت میکرد. 17 خرداد اولین جلسه محاکمه کرباسچی به صورت علنی برگزار شد.
نهایتاً کرباسچی با حکم دادگاه به جرم برداشت 260 میلیون تومان برای حزب کارگزاران، 25 میلیون تومان به نامزدهای انتخابات مجلس، 60 میلیون تومان به بهزادیان، 87 میلیون تومان برای خود، خرید 90 هزار دلار از حساب مدیران شهرداری و پرداخت به نماینده ایران در نیویورک، پرداخت 50 میلیون تومان به تعدادی از مدیران شهرداری، به زندان و 10 سال انفصال از خدمات دولتی و بازگرداندن اموال محکوم شد.
کرباسچی در همین ایام در نامهای به هاشمی خدماتش را به دولت او متذکر و مدعی میشود که تنها به خاطر تخفیف در قیمت 5 قطعه زمین به دو سال حبس، انفصال از خدمت و جریمه نقدی محکوم شده، اما هاشمی در جوابی کوتاه به کرباسچی مینویسد:«جناب آقای کرباسچی؛ با توجه به ضرورت پایبندی همه به قانون و مصالح نظام از اینکه انقلاب عزیزمان از خدمات مدیری لایق و متعهد و صالح محروم میشود، متأسفم و از خدمات ارزنده شما متشکر و امیدوارم با صبر و بردباری زمینه ادامه خدمت شما فراهم گردد و این جریان باعث دلسری سایر مدیران نشود.»
در این میان، همچنان هاشمی رفسنجانی به دفاع از کرباسچی میپردازد و در پاسخ به انتقادات برخی اصلاحطلبان برای دفاع بیشتر از او میگوید « اگر می خواهند به صورت رسمی در کار قوه قضائیه دخالت کنم، این انتظار بیجایی است. موقعی که مشکلات زیاد بود، ایشان را با خودم به مکه بردم یا در نماز جمعه از مدیران لایق دفاع کردم. اگر کمکهای من نبود به صورت تندتری با آنها برخورد میکردند.»(29)
بیست و هفتم - سال 1378: سخنرانی انقلابی علیه آشوبگران 18 تیر، افزایش حملات اصلاحطلبان، نفر سی ام تهران و سپس انصراف
18 تیر 78 ناآرامیها در تهران بروز میکند. آشوبگران با حمایت برخی از مسئولان دولتی به خیابان آمدند و چند روز به اقدامات هنجارشکنانه خود ادامه دادند. 23 تیر با حمایت مردم این غائله که در بستر دولتی و حمایت اصلاحطلبان رخ داده بود، به اتمام رسید. هاشمی رفسنجانی به عنوان خطیب نماز جمعه تهران چند روز بعد و در تاریخ 1 مرداد 78 در سخنانی آشوبگران را به باد انتقاد گرفت.
هاشمی در بخشی از خطبههایش با اشاره به تظاهرات و ناآرمیها گفت «معلوم که یک گروه کوچک نمیتواند، یک جریان راهپیمایی را اداره کند. تظاهرات خیابانی در شرایط هیجانانگیز و حضور دشمن بسیار خطرناک است. چون خیابان که دروازه و در ندارد. هرکسی وارد میشود. سنگ می زند. مگر اینکه یک انضباط آهنین باشد که با فرمان همه را سر جایش میخ کوب کند. این الواطی که آمدند و این همه خسارت وارد کردند.... ریشه اینها را اگر بخواهیم در نفوس خود پیدا کنیم؛ مساله اصلی خودخواهی، باندپرستی، جناحپرستی است. ما اگر خدا، انقلاب، کشور و جامعه اصل قرار دهیم و منافع باند، گروه و افراد خودمان را در درجه بعد قرار دهیم، این اتفاقات نمیافتد.»
فلیم/سخنرانی هاشمی در نمازجمعه 1 مرداد 78 و الواط نامیدن آشوبگران
هاشمی رفسنجانی 24 آذر در حالی که پیشتر گفته بود در انتخابات نامزد نمیشود برای انتخابات مجلس ششم ثبت نام کرد. اصلاح طلبان در محافل مختلف از جمله جراید، به شدت به وی حمله و او را حتی عالیجناب سرخپوش خطاب کردند. هاشمی رفسنجانی نهایتاً در جایگاه سیام به مجلس ششم راه یافت که البته 6 خرداد 79 از نمایندگی انصراف داد.«در انتخاباتهای گذشته معمولا 60 تا 70 درصد آرا را داشتم. جز یک مورد که خیلی بالاتر بود. دلیلی نمیبینم مردم از رای خود برگشته باشند.»(30)
هاشمی و دخترش فائزه بعدها مدعی بروز تخلف در این انتخابات شدند.
بیست و هشتم - سال 1382: انتقاد از متحصنین مجلس ششم
12 بهمن 82، 130 نفر از نمایندگان مجلس ششم به بهانه رد صلاحیت، پس از تحصن استعفا کردند که با بیتفاوتی مردم و البته جنجال آفرینی زیاد برخی اصلاح طلبان همراه بود.
هاشمی رفسنجانی از این اقدام متحصنین و دوستان اصلاحطلبان آنها انتقاد کرد «استعفا و قهر مجلس ششمیها باعث شد دوستان آنها در جامعه با انتخابات قهر کنند. این باعث شد سطح حضور مردم کمتر شود. با وضعی که خارجیها و بعضی از داخلیها به وجود آورده بودند که میخواستند با واردکردن شوک صندوقها را خلوت کنند اما ناموفق بودند. مردم هوشیاری کردند. نسبتا خوب آمدند و بیش از 50 درصد در انتخابات شرکت کرند. اینها (مجلس هفتمیها) که الان به مجلس میآیند، منتخبین مردم هستند که رای دادند و رای اکثریت را هم دارند.»(31)
بیست و نهم - سال 1384: شکست سخت، اتهام تلخ
20 ادیبهشت 84 هاشمی رفسنجانی در بیانیهای حضور خود در انتخابات ریاست جمهوری نهم را اعلام کرد و نوشت که سختترین تصمیم عمر سیاسیاش بوده است. انتخابات 27 خرداد برگزار شد و او در این مرحله با حدود 6 میلیون 160 هزار رای به همراه محمود احمدینژاد با 5 میلیون 710 هزار نفر به دور دوم راه یافت. در مرحله دوم جریان اصلاحطلب از وی حمایت کرد اما در نهایت محمود احمدینژاد با بیش از 17 میلیون رای در مقابل 10 میلیون رای هاشمی، رئیس دولت نهم شد.
هاشمی درباره شکست در این انتخابات که توسط دولت اصلاحات برگزار شده بود با طرح مجدد مخدوش بودن انتخابات، ناباوری خود را از نتیجه انتخابات اینگونه توصیف میکند«میدانستم برنامهریزی برای تاثیرگذاری روی انتخابات صورت گرفته است. چون با خیلی از جاها آشنا هستم ولی فکر نمیکردم در برابر من هم چنین وضعی پیش بیاید.»(32)
مخالفت هاشمی با دولت وقت در این چهار سال به شدت بالا گرفت. البته در این زمان رئیسجمهور مستقر نیز سردمدار مخالفت با هاشمی شناخته میشود و این مخالفتها تا سالهای بعد ادامه و گسترش مییابد.
سیام - سالهای 1387 ، 1388 و 1389: تشکیک در سلامت انتخابات، نامه بدون سلام، فتنه88، پایان ریاست بر خبرگان
هاشمی که در این دوره با احمدینژاد به شدت مخالفت است و در اتحاد کامل با جریان اصلاحطلب قرار گرفته و سابقه اتهام زنی به روند قانونی انتخابات را حتی در دولت گذشته دارد، از چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری دهم در سلامت انتخابات تشکیک میکند.
وی در آذرماه 87 چند ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری دهم در همایش "30 سال قانونگذاری و نظارت در مجلس" رسما پروژه تشکیک در سلامت انتخابات را با پوشش و حمایت کامل رسانههای جریان اصلاح طلب کلید میزند: «بعید است مردم ضد انقلاب شوند، اما اگر احساس کنند رأیشان در سرنوشتشان بی اثر است و متولیانی پیدا میشوند که رأی آنها را هر جور که میخواهند، میخوانند، آن گاه دلسرد میشوند.»
هاشمی رفسنجانی یک ماه بعد در مصاحبه با روزنامه همشهری به صورت تلویحی باز هم سلامت انتخابات آینده را هدف میگیرد و میگوید« الان متاسفانه کسانی پیدا شدند که روزی "مولفه القلوب" بودند و الان متولی شدند و خود را قیم میدانند. شاید افکارشان به آنها میگوید شما میتوانید به خاطر مصالحی که تشخیص میدهید، در رای مردم دست ببرید. چون علائمی از این مسائل در بعضی از جاها میبینم، قدری بیشتر تکرار میکنم. ولی از نظر من این حرف تازه نیست.»
در جریان مناظرات سال 88 اسم هاشمی از سوی رئیس دولت نهم به عنوان محور مخالفان او نام برده شد. جنجالها بالا گرفت تا اینکه چند روز قبل از برگزاری انتخابات، هاشمی در نامهای بدون سلام و والسلام به رهبر انقلاب که اول در سایت خودش منتشر شد، خبر از شعله ور شدن آتش در جریان انتخابات و پس از آن داد.
22 خرداد انتخابات با مشارکت 40 میلیونی مردم برگزار شد و احمدینژاد با رای 24 میلیونی رئیسجمهور دهم شد. در روز رایگیری از عفت مرعشی همسر هاشمی پرسیده شد اگر موسوی رای نیاورد مردم چه بکنند، گفت: «بریزند توی خیابانها.»
کاندیدای ناکام همان روز خود را پیروز انتخابات معرفی کرد و سپس مدعی بروز تقلب در انتخابات شد. هاشمی در این مرحله با کاندیدای ناکام همراهی کرد. اوج این همراهی در نمازجمعه 26 تیر وی بود. هاشمی در سخنانش بحث تردید در سلامت انتخابات را مطرح و خواستار آزادی مجرمان امنیتی شد.
در 17 اسفند 89، خبرگان ملت با 83 رای آیت الله مهدوی کنی را به جای هاشمی رفسنجانی به ریاست نشاندند.
سی و یکم - سال 1392: ثبتنام ناگهانی، عدم احراز صلاحیت، بیان خاطرات عجیب از امام
هاشمی که پیش از این تجربه ورود ناگهانی به انتخابات را داشت، 17:50 دقیقه 21 اردبیهشت علیرغم اینکه پیشتر گفته بود تمایلی به حضور در انتخابات را ندارد، با مراجعه به وزارت کشور برای نامزدی ثبتنام کرد. با اعلام نظر شورای نگهبان، نام هاشمی 79 ساله در میان احراز صلاحیتشدگان نبود. انتخابات ریاست جمهوی یازدهم 24 خرداد برگزار شد و پس از شمارش آرا حسن روحانی هم فکر هاشمی رفسنجانی به ریاست جمهوری انتخاب شد.
در این سالیان بیان خاطرات و نقل قولهای خاص و ثابت نشده از حضرت امام توسط هاشمی به رویهای ثابت از سوی او تبدیل شد که با واکنش هایی همراه بود. اوج این واکنش ها مربوط به بخشی از خاطرات هاشمی مربوط بود که وی نوشته بود امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بوده است. برخی ناظران آن را مقدمه سازی وی برای عادی سازی روابط دولت روحانی با آمریکا عنوان کردند.
سی و دوم - سال 1395: دیار باقی
سرانجام هاشمی رفسنجانی در سن 82 سالگی غروب روز یکشنبه(19، دی 1395) در پی عارضه قلبی در بیمارستان شهدای تجریش به دیار باقی شتافت و دو روز بعد پیکرش در مرقد امام به خاک سپرده شد.
محل دفن پیکر آیت الله هاشمی رفسنجانی در حرم امام خمینی(ره)
انتهای پیام/
** منابع:
(1) محسن هاشمی، دوران مبارزه، ج1، ص 108
(2) همان، ص 221
(3) آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، گفتگو با دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379
(4) محسن هاشمی، دوران مبارزه، ج 1، ص120
(5) آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، گفتگو با دو دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ، 1387، مرکز اسناد و مدارک آیت الله هاشمی رفسنجانی
(6) «اسلحه ای که منصور با آن کشته شد، توسط آیت الله هاشمی داده شد»،مصاحبه برنامه فرمول یک با اسدالله بادمچیان قائم مقام حزب موتلفه،20 دی 1395
(7) محسن هاشمی، دوران مبارزه، ج 1، ص 207
(8) خاطره حسین شریعتمداری از ایستادگی آیتالله هاشمی رفسنجانی، خبرگزاری تسنیم، 20 دی 95
(9) محسن هاشمی، دوران مبارزه، ج 2، ص780
(10) صادق طباطبایی، خاطرات سیاسی اجتماعی، جلد 1، ص127 و 128
(11) نشریه شاهد شماره 7 خرداد 63
(12) آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، مصاحبه با دبیر پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، 1388
(13) صحیفه امام، ج 7، ص 253 تا 258
(14) عباس بشیری، انقلاب و پیروزی، ص 298
(15) آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، مصاحبه در سال 1381، مرکز اسناد و مدارک آیت الله هاشمی رفسنجانی
(16) جعفر شیر علینیا، روایتی از زندگی و زمانه آیت الله هاشمی رفسنجانی،ص 208
(17) محمد مهدی ری شهری، خاطرهها،ج 1 ، ص 275 تا 276
(18) آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی، مصاحبه درباره قطنامه 598، سال 88، مرکز اسناد و مدارک آیت الله هاشمی رفسنجانی
(19) روزنامه خراسان،گفتگو با هاشمی رفسنجانی، 7 مرداد 1393
(20) نگاهی به روند پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598. روزنامه جمهوری اسلامی 27 تیر 1390
(21) سنجه انصاف، محمدیریشهری، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث قم&
:: موضوعات مرتبط:
تحلیل سیاسی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1264
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0